کد خبر: ۱۳۰۱۹
۰۵ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۰
عروسک پیشگی و صدای«نیک» دختر محله شیرودی

عروسک پیشگی و صدای«نیک» دختر محله شیرودی

خزیدن زیر پوست «پوپول»، دنیای تازه سودابه نیک‌نیا، دختر صدا‌پیشه‌ محله شیرودی است. نخبه‌ای که با وجود مدرک کارشناسی‌ارشد رشته بیوشیمی سراغ صداپیشگی عروسک رفته است.

خزیدن زیر پوست «پوپول»، دنیای تازه دختر صدا‌پیشه‌ای است که به‌تازگی آن را کشف کرده است. پوپول، عروسکی دوست‌داشتنی است که قرار است به‌زودی مهمان خانه‌های ما شود. دوست بچه‌ها باشد و به آنها مسائل مختلف بهداشتی و تربیتی را آموزش بدهد.

ولی شاید هیچ‌کدام از آن بچه‌هایی که قرار است بنشینند پای برنامه پوپول، متوجه نشوند کسی که زیر پوست آن عروسک رفته و با آنها حرف می‌زند، تحصیلات عالیه در‌زمینه بیوشیمی دارد و این روز‌ها خودش را برای تحصیل در مقطع دکتری آماده می‌کند.

صدایش آن‌قدر گیراست که اصلا فکر نمی‌کنی کسی غیر از عروسک با شما حرف می‌زند. جالب است؛ حتی وقتی سودابه نیک‌نیا از زیر پوست عروسک بیرون می‌آید، هنوز آن احساس صمیمیت و یکی‌بودن با پوپول به ما دست می‌دهد.

زندگی سودابه نیک‌نیا، داستان دختری است که باوجود گذراندن تحصیلات عالی در دانشگاه الزهرای تهران، کاری در‌زمینه شغلش پیدا نمی‌کند و به امور هنری روی می‌آورد. نه اینکه دنبال کار نگشته یا در این زمینه کم‌کاری کرده باشد؛ به قول خودش به مراکز علمی و دارویی بسیاری، از دانشگاه علوم پزشکی گرفته تا دانشگاه‌ها و آزمایشگاه‌های مختلف سر زده ولی کاری پیدا نکرده است. او که یکی از مهم‌ترین گلایه‌هایش به همین موضوع برمی‌گردد، این روز‌ها سرگرم کار‌های مختلفی است و قرار است در همه این کار‌ها به نقطه اوج برسد.

 

به رسالتم باز‌گشتم

نخبه علمی محله شیرودی در بیان ماجرای تغییر رشته تحصیلی و نزدیک‌شدن به تخصص امروزش می‌گوید: در دوران دبیرستان در رشته ریاضی و فیزیک تحصیل می‌کردم ولی بزرگ‌ترین آرزویم داروسازی بود. من فکر می‌کنم هر‌کس در زندگی رسالتی دارد و رسالت من، داروسازی بود؛ برای همین با‌وجود اینکه تحت تاثیر یکی از دبیرانم در دوره دبیرستان به رشته ریاضی وارد شدم، پس‌از گرفتن دیپلم تصمیم گرفتم در کنکور تجربی شرکت کنم و این‌گونه بود که به رسالت خودم باز‌گشتم. در همان زمان در رشته گیاه‌شناسی دانشگاه فردوسی مشهد قبول شدم. پس‌از آن هم در سال‌۸۷ در مقطع کارشناسی‌ارشد رشته بیوشیمی شرکت کردم و با رتبه‌۲۲ در دانشگاه الزهرای تهران پذیرفته شدم.

 

به‌خاطر تحریم‌ها پایان‌نامه‌ام ارائه نشد

نیک‌نیا در ادامه از پایان‌نامه‌اش سخن می‌گوید که فرصت راه‌یافتن به مجامع بین‌المللی را پیدا نکرد؛ در‌حالی‌که می‌توانست در نشریات معتبر علمی جهان چاپ و مطرح شود. او در‌این‌باره توضیح می‌دهد: پایان‌نامه من در‌زمینه طراحی یک نوع پروتئین به‌عنوان داروی ضد‌سرطان خون بود.

به‌دلیل دارابودن امکانات آزمایشگاهی در دانشگاه مالک‌اشتر پایان‌نامه‌ام را آنجا تهیه کردم؛ دانشگاهی که زیر‌نظر سپاه پاسداران بود و جوامع علمی دنیا آن را تحریم کرده بودند؛ به همین دلیل موفق به ارائه آن در محافل علمی بین‌المللی نشدم. درحقیقت تحریم‌ها علت اصلی ارائه‌نشدن پایان‌نامه من بود؛ در‌حالی‌که می‌توانست نقش مهمی در تحقیقات پزشکی روز دنیا داشته باشد. پس‌از دفاع از پایان‌نامه دو بار در مقطع دکتری پذیرفته شدم ولی بنا به دلایلی به دانشگاه نرفتم؛ با‌این‌حال قرار است پس‌از مدتی دوباره ادامه تحصیل بدهم.

 

به مشهد بازگشتم

درحالی‌که در پایتخت، امکان اشتغال برایم فراهم بود و می‌توانستم موقعیت خوبی داشته باشم، به‌خاطر خانواده‌ام به مشهد بازگشتم.» نیک‌نیا این‌ها را می‌گوید و ادامه می‌دهد: فکر می‌کردم مشهد هم قابلیت‌های زیادی در این زمینه داشته باشد که البته دارد ولی نه برای من. هرجایی که فکرش را بکنید مرتبط با رشته تحصیلی‌ام باشد، به‌دنبال کار رفتم ولی هیچ‌جا مرا نپذیرفتند.

به این دلیل، بسیار ناراحت هستم؛ چون رشته تحصیلی من در دنیا، رشته بسیار معتبری است ولی اینجا استقبالی از آن نشد. من به دانشگاه علوم پزشکی مشهد، بیمارستان‌های معتبر، آزمایشگاه‌های دولتی و خصوصی و‌... مراجعه کردم ولی همیشه افرادی بهتر از من برای کار از راه می‌رسیدند.

 

/

 

به‌طور اتفاقی صدا‌پیشه شدم

صدا‌پیشه‌شدن هنرمند محله ما که چندی پیش با شرکت در جشن‌های انقلابی محل، شور و حال عجیبی در محله ایجاد کرده بود، ماجرای دیگری دارد. او تعریف می‌کند:یک روز در موسسه فرهنگی خواهرم بودم که فردی تماس گرفت و من گوشی را برداشتم.

پس از صحبت با او متوجه شدم مدیر‌عامل شرکتی است که برای کودکان، محصولات فرهنگی تولید می‌کند. او با شنیدن صدای من، از من خواست با شرکتشان همکاری کنم؛ به گفته خودش مدت‌ها بود به‌دنبال صدایی شبیه به صدای من می‌گشت و تا‌کنون کسی را با این صدا نیافته بود. همین شد که من برای یکی از بزرگ‌ترین پروژه‌های این شرکت یعنی «پوپول» کاندیدا شدم و بعد‌از یک سال به‌عنوان صداپیشه عروسک پوپول پذیرفته شدم.

این عروسک ۱۷ بهمن در سالن کارگران مشهد برای اولین‌بار رونمایی شد و بعد چند اجرای دیگر در سالن‌های مشهد داشت. به‌زودی هم قرار است بسته‌ای آموزشی، همراه با این عروسک وارد خانه‌ها شود و به کودکان آموزش بدهد. من از وقتی صدا‌پیشه این عروسک شده‌ام، حس بسیار خوبی دارم. گویی وارد دنیای دیگری شده‌ام؛ به‌خصوص که کار بسیار شادی است و تجربه‌ای جدید برایم به همراه آورده است. به همین دلیل همه تلاشم را می‌کنم تا این حس خوب را به دیگران نیز منتقل کنم.

 

وارد دنیای بافتنی شدم

نیک‌نیا غیر از اینکه صداپیشه خوبی است، بافنده بسیار توانایی هم هست. او چند سالی است به‌طور حرفه‌ای به این کار می‌پردازد و معتقد است بافتنی باید به‌زودی از حوزه پوشاک فراتر رود؛ چرا‌که حرفه بسیار سختی است و غیر از پوشاک می‌توان خیلی چیز‌های دیگر به‌وسیله بافتنی تولید کرد؛ حتی می‌توان زندگی را هم بافت! جمله آخر را به‌شوخی می‌گوید و ادامه می‌دهد: بعد‌از اینکه موفق نشدم کاری متناسب‌با تخصصم پیدا کنم، احساس وظیفه کردم که بیکار ننشینم.

در آن زمان شاید بافندگی در‌دسترس‌ترین کاری بود که می‌توانستم انجام دهم. دوست نداشتم فرصت‌هایم را از دست بدهم یا مثل برخی از هم‌سن‌و‌سال‌هایم افسرده شوم. از این‌رو به هنر بافندگی روی آوردم. هنری که به نظر من بسیار ارزشمند و عمیق است ولی در کشور ما چندان به آن اهمیت داده نمی‌شود.

چهارسال است که می‌بافم. با‌وجودی‌که در این زمینه متخصص نبودم و باید همه‌چیز را از صفر شروع می‌کردم، به‌خاطر علاقه‌ام، از پس آن برآمدم. حالا می‌توانم بگویم این هنر را حرفه‌ای انجام می‌دهم و آن را به دیگران هم می‌آموزم. این روز‌ها در‌کنار صداپیشگی، در یک آموزشگاه نیز بافتنی آموزش می‌دهم.

هنرمند محله ما معتقد است بافتنی، دنیای عجیبی دارد و تصور ما درباره آن و اینکه فکر می‌کنیم فقط مادربزرگ‌هایمان بافتنی می‌کردند و ما فقط باید از آن روز‌ها یاد کنیم، اشتباه است. به گفته او بافتنی، دنیای حرفه‌ای و پیچیده‌ای است و برخی در کشور به‌عنوان طراحان حرفه‌ای بافندگی فعالیت می‌کنند. می‌گوید: امیدوارم روزی بافندگی در کشورمان جایگاه خود را بیابد و از حالت سنتی‌بودن خارج شود.

در محیطی هنری بزرگ شدم

اینکه چطور شد نیک‌نیا به بافندگی، صداپیشگی و به‌طور‌کلی به هنر روی آورد، برمی‌گردد به خانواده هنردوست و هنرمند او و علاقه ذاتی‌شان به هنر. می‌گوید: حدود یک‌سال است دیگر به‌دنبال کاری متناسب‌با شغلم نمی‌گردم و عمیقا وارد هنر شده‌ام.

البته این به آن معنا نیست که نمی‌خواهم از رشته‌ام بهره‌وری کنم. فکر‌های زیادی در سر دارم؛ مثلا به‌زودی قرار است در مقطع دکتری تحصیل را آغاز و پس‌از آن، بقیه مسیر‌های موفقیت را طی کنم ولی اینکه این‌قدر راحت توانستم به هنر روی بیاورم، برمی‌گردد به خانواده هنرمند من. نیک‌نیا ادامه می‌دهد: درست است که شغل هیچ‌یک از اعضای خانواده من مستقیم مربوط‌به هنر نیست ولی همه‌مان یک‌جور‌هایی با هنر عجین هستیم.

پدر سودابه نیک‌نیا باز‌نشسته نظامی است و طبیعتا باید روحیه‌ای خشک و جدی داشته باشد. با‌این‌حال او نوازنده نی است. سودابه می‌گوید: پدرم نی را به‌خوبی می‌نوازد و روحیه هنری دارد. مادر و یکی از خواهرانم خیاط‌های بسیار خوبی هستند و در کارشان بسیار مهارت دارند. خواهر دیگرم در رشته ادبیات تحصیل کرده و امروز یکی از موسسات فرهنگی و هنری مشهد را مدیریت می‌کند؛ او همچنین شاعر و نویسنده است. می‌توان گفت من در خانواده‌ای هنر‌دوست و محیطی هنری بزرگ شدم. از‌این‌رو به راحتی توانستم بین رشته تحصیلی‌ام که بیشتر با اعداد و ارقام سروکار داشت و مباحث خشک پزشکی را شامل می‌شد و هنر تفکیک قائل شده و به‌خوبی با کار‌های هنری ارتباط برقرار کنم.

 

وقتی در دانشگاه قبول شدم یک گوشه ذهنم به‌سمت هنر بود؛ هنری مثل روزنامه‌نگاری که همیشه عاشقش بوده‌ام

به روزنامه‌نگاری هم علاقه دارم

وقتی در دانشگاه قبول شدم یک گوشه ذهنم به‌سمت هنر بود؛ هنری مثل روزنامه‌نگاری که همیشه عاشقش بوده‌ام. فکر کردم در تهران می‌توانم در‌کنار درس به روزنامه‌نگاری هم مشغول شوم. در آنجا دوره روزنامه‌نگاری را هم گذراندم ولی به‌خاطر اتفاقاتی که برایم افتاد و باعث شد به مشهد برگردم، این کار را به‌طور جدی دنبال نکردم.

نمی‌دانم عیب است یا مزیت!

نیک‌نیا یک ویژگی اخلاقی دارد که خودش هم نمی‌داند عیب است یا مزیت؛ آن هم اینکه می‌تواند چند کار مختلف را موازی با هم انجام دهد. می‌گوید: در‌عین‌حال که برنامه‌های علمی مختلفی در سر دارم که اولین آن، تحصیل در مقطع دکتری است، دوست دارم در کار‌های هنری هم به اوج برسم. نمی‌دانم اینکه می‌توانم هم‌زمان چند کار مختلف را انجام دهم، عیب است یا مزیت ولی می‌دانم نمی‌توانم آرام بگیرم و خودم را صرف یک کار کنم.

 

قدر جوان‌ها دانسته شود

نیک‌نیا در پایان آرزو می‌کند قدر جوان‌ها دانسته شود. او از جوان‌ها به‌عنوان بمب‌های انرژی یاد می‌کند که در‌صورت فرصت‌یافتن برای ابراز توانمندی‌هایشان، می‌توانند دنیا را تکان دهند؛ از این‌رو از کسانی که می‌توانند به جوان‌ها کمک کنند، می‌خواهد به استعداد آنها احترام بگذارند و آنها را در پیشبرد اهدافشان یاری رسانند و هدایتشان کنند.

می‌گوید: وقتی می‌بینم جوانان می‌توانند با انجام کار‌های مفید، عمرشان را سپری کنند ولی بدون انجام هیچ کاری فقط روزگار می‌گذرانند، ناراحت می‌شوم. امیدوارم همه جوان‌ها از انرژی و استعدادشان به‌خوبی استفاده کنند تا زندگی بهتری داشته باشند.

 

* این گزارش در شماره ۱۸۸ شهرآرا محله منطقه ۶ مورخ ۳ اسفندماه سال ۱۳۹۴ منتشر شده است.

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44